شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عجب حکایتی شده زیارت کربلا....!!

آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

آخرین مطالب

۸ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

سر در جنت نوشته : تاج داور فاطمه است....

زینت عرش الهی تا به آخر فاطمه است


مرتضی قاری قرآن ، فاطمه آیات او

واقعا مصداق کل قدر و کوثر فاطمه است


بوسه های مصطفی کار خودش را کرده است

آن که سر تا پای او گشته معطر فاطمه است


دستگیری می کند از شیعیان با چادرش

مطمئنا وزنه ی سنگین محشر فاطمه است


سخت می شد بر علی هر کار واقف بود که...

راه اول مصطفی و راه دیگر فاطمه است


اذن در های نجف ، دستان زهرا داده شد

راه اول فاطمه است و راه آخر فاطمه است


   حق یپمبر را فقط با او خطابش می کند

پنج تن زیر کسا هستند...محور فاطمه است


سیزده معصوم و این تفسیر" لولا فاطمه "

ریشه قطعا استوار است چون که مادر فاطمه است


یک تنه در کوچه لشکر را معطل می کند

مثل اینکه ذوالفقار دست حیدر فاطمه است


لحظه ای پایش نلرزید و عقب هرگز نرفت

فاتح بی شک جنگ نابرابر فاطمه است


هی علی را می کشیدند ، فاطمه از آن طرف

گفت: غنفذ قوت بازوی حیدر فاطمه است


با لگد می زد به در ، افتاد مولا بر زمین....

داد می زد که نزن" در پشت آن در فاطمه است"


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۱
محمدسعید طالبی

ریختند و وحشیانه با لگد در را زدند

عده ای هم جای در... پهلوی مادر را زدند


عده ای هیزم به دست و عده ای هم با قلاف

بی هوا آتش به پا کردند وهی... در را زدند


لشکر حیدر جلوی لشکری صف می کشد

این اراذل بی ترحم رکن لشکر  را زدند


بوی سیب فاطمه از بوسه های مصطفی است

گرگ ها از ریشه این سیب معطر را زدند


فاطمه گوهر ..ولی دیگر صدف در کار نیست

باز کردند آن صدف را ...وای گوهر را زدند


ریشه ی دین سوخته ، افتاده ساقه بر زمین

آمدند و غنچه ای که گشته پرپر را زدند


قنفذ و مثمار باهم کارشان را کرده اند

از جهات مختلف این یاس  حیدر را زدند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمدسعید طالبی

دست از دعا بکش همه چیزم فدای تو

می ترسم از اینکه بگیرد دعای تو


تو آه می کشی و علی آب می شود

من جان به لب شوم به خدا پابه پای تو


حرفی بزن ، درد و دلت را به من بگو...

چند وقت می شود نشنیدم صدای تو


این خانه سوت و کور شود بی تو فاطمه..

ای کاش می شد که بمیرم به جای تو


در کوچه ها چه بر سرت آمد...نگفته ای !!!

سربسته ماند تا به ابد غصه های تو


پاشیده شد بدون تو شیرازه ام ز هم

از بس که هست جان و دلم مبتلای تو


زانوی غم گرفته ام و گریه می کنم

کم کم رسد موقع سوز عزای تو


رفته حسن به کوچه هی داد می زند

از بس که یاد می کند از ماجرای تو


دیگر چرا سفارش طابوت می دهی؟!!

تغییر کرده.. فاطمه حال و هوای تو!!!


دسداس را رها بکن ، خون می رود ز تو

ترسم که غش کنی... دل و جانم فدای تو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمدسعید طالبی

یاصاحب الزمان مددی!!

دل شکسته ی من گوشه ای رها مانده

هنوز خیر ندیده ، چه بی نوا مانده!!


هر آنکه جای تو بر دیگران محبت کرد

نتیجه ای نگرفته تمام وامانده


بدون درهم و دینار با تو خوب است

بدون تو به خدا هر کسی گدا مانده


میان کوچه نشستم به عشق خاک عبات

سرم زمین ، به پابوسی شما مانده


نمی خرند دل آلوده ی مرا اصلا !!

بیا بخر دل من را که بی بها مانده


صدای من که به بالا نمی رسد آقا 

هنوز هم نوکرتان تحبس الدعا مانده


هوایی حرم مشهدم ، دلم تنگ است

هنو زیر زبانم طعم " یارضا " مانده


دلی که بی کس و تنهاست می رود تا قم

خدا رو شکر که به آنجا بر و بیا مانده


نشسته بوی خوش فاطمه به گنبد قم

هوای فاطمه در شهر قم جامانده


ببر مرا به حرم جان خواهری که هنوز...

...از آستانِ برادرِ خود جدا مانده


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۱:۱۸
محمدسعید طالبی

آقا حسین ، عبد سراپا گناه من

شرمنده من ، مانده من و روسیاه من

اوج عطا حسین ، ته کوره راه من

از هر کجا رانده و بی سرپناه من

من را صدا زده که به اینجا نشسته ام

در روضه و مقابل زهرا نشسته ام

من را نگاه کرده  فدای نگاه او

جان ریختم ز عشق به پای نگاه او

من گریه می کنم به هوای نگاه او

    شاید شوم عبد و گدای  نگاه او

دادم هر آنچه بود نگاهم کند حسین

در چشم من اشک فراهم کند حسین

بودم پر از گناه ، لیاقت نداشتم

در دامنم قطره ای طاعت نداشتم

یک روز با حسین رفاقت نداشتم

در سینه ذره ای ز محبت نداشتم

جز بر حسین به هیچ کسی رو نمی زنم

                                                      در پشت هیچ خانه ای زانو نمی زنم

آقا اگر که اوست ، گنهکار می شوم

به اهل این خانه بدهکار می شوم

با هر بهانه باز گرفتار می شوم

دارای حال و روز اسفبار می شوم

گفتم حسین و زود مرا هم بغل گرفت

این سینه ام مزه ی شهد عسل گرفت

بی چاره من ...فقیر من... اما کریم او

من بی نوا و صاحب خوان نعیم او

من دست و پا گیر و یگانه رحیم او

احسان در بساط خدا از قدیم او

آدم" حسین" گفت که آدم خطاب شد

 یک قطره گریه جای عذابش حساب شد

من را کشاند روضه و اینجا نشسته ام

میلی نداشتم ولی حالا نشسته ام

یک گوشه ای رفتم و تنها نشسته ام

با دلخوری به حالت دعوا نشسته ام

من نا امید آمدم من را نگاه کرد

کوه گناه بنده را چون پرّ کاه کرد

گفتم عطش راه به سوی حرم زدم

تا کربلا راه جدیدی رقم زدم

باید ببینم چه گِلی بر سرم زدم

از تشنگی گفت و دلم را به غم زدم

از عرش ناله های بُنی بلند شد

زهرا رسید و روضه ی ما دلپسند شد

در زیر نیزه ها کمرش تیر می کشد

افتاده و بال و پرش تیر می کشد

از درد بسیار ، سرش تیر می کشد

زینب ز چشمان ترش ...تیر می کشد

می گفت : فاطمه پسرم را رها کنید

بر پیکرش حداقل بوریا کنید

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۵
محمدسعید طالبی

در گیر و دار عشق غمگینم نگاهم کن

تنها به الطاف تو خوش بینم نگاهم کن

دنبال دست این و آن عمری است می گردم

خیری ندیدم باز مسکینم نگاهم کن

دل سردم از مردم به آغوش تو محتاجم

آشفته ام ، محتاج تسکینم نگاهم کن

شیطان مرا با زهر تیرش بی سلاحم کرد

دور و برم را همی نمی بینم نگاهم کن

در چنته ام چیزی ندارم غیر اشک و آه

من را بخر آقا که من اینم ، نگاهم کن

با خلوت و با نافله کاری ندارم من

یک پوست تنها مانده از دینم نگاهم کن

دست خودم باشد خودم را که نمی بخشم

من مستحق لعن و نفرینم نگاهم کن

قولم اگر چه بی ضمانت ارزشش هیچ است

در کربلا باشم چه تضمینم!! نگاهم کن

باشد قبول اصلا لیاقت نیست در من که..

پس لااقل هنگام تلقینم نگاهم کن

من با خودم هم قهر باشم با حسین جورم

از خاک صحنش بوسه می چینم نگاهم کن

........

در بین اشرار از اهانت ها دلم خون شد

یک عده ای کردند توهینم ، نگاهم کن

بر قیمت معجر دم بازار دعوا شد

من یا حیایم سر به پایینم ، نگاهم کن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۴
محمدسعید طالبی

صورت ماه تو را حیف ندیدم ، بد شد

تا دم خیمه ات اصلا نرسیدم ، بد شد


درد این است زبانا به تو وابسته شدم

باطنا غیر تو را هم طلبیدم ، بد شد


پشت کردم به تو با این همه غافل بودن

قلب بودم که بدون تو تپیدم ، بد شد


خنده ی بعد گناهم چه به روزم آورد!!

بعد از آن بود دگر خیر ندیدم ، بد شد


ربنای سحرم رنگ خدا هیچ نداشت

آه در بین قنوتم نکشیدم ، بد شد


مهربانی بقیه به مذاقم تلخ است

بی تو واللهِ فقط درد چشیدم ، بد شد


خوب ها در بغل تو همه شادند ولی...

منِ جامانده لب خویش گزیدم ، بد شد


پا زدم من به همه دار و ندارم ای وای!!

غیر زهرا که کسی نیست امیدم ، بد شد


شیعه ی فاطمه بودن چه بد  از دستم رفت

من فقط طالب عنوان مریدم ، بد شد!!


فاطمه دست مرا دست امامم برسان

روی ماه پسرت را که ندیدم ، بد شد


بنویسم که مدینه بشوم مهمانت

جان ناقابل خود را بکنم قربانت


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۰:۱۱
محمدسعید طالبی

من شدم وقتی گدا بی وقفه آقایم شدی

دادم از کف مکنتم را.. کل دنیایم شدی

داشتم از دست می رفتم از آثار گناه

توبه ام دادی و در یک آن مسیحایم شدی

بی تو در دنیا فقط احساس پوچی می کنم

دست هایم را گرفتی ، باز معنایم شدی

قطره قطره اشک هایم را به چاه انداختم

آمدی و جمعشان کردی و دریایم شدی

با هوای تو هوایی بیابان ها شدم

یک گل خوش بو و نازی بین صحرایم شدی

خواب های من فقط بوی تو را دارد فقط

ماه هستی ، شب به شب مهتاب رویایم شدی

زندگی بی روی تو رنگی ندارد در دلم

در قنوت نیمه شب تنها تمنایم شدی

کربلا رفتی مرا هم همسفر کن با خودت

تو همانی هستی که همراه همه جایم شدی

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۵ ، ۱۳:۱۰
محمدسعید طالبی