گاه گاهی می چکد شهد شراب از چشم او
می رسد در میکده مستی ناب از چشم او
با دو چشمان خمارش محفلی کرده به پا
ناز دارد که شدم خانه خراب از چشم او
یوسفان سر می برند با یک تلالو از رخش
در نمازش تا که می افتد نقاب از چشم او
آسمان دور سرش در گردش عمامه اش
می خورد بر کل عالم آفتاب از چشم او
یک اشاره ابروش هم می کُشد هم می کِشد
پای دار عشقم و پی جواب از چشم او