شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عجب حکایتی شده زیارت کربلا....!!

آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

آخرین مطالب

گاه گاهی می چکد شهد شراب از چشم او

می رسد در میکده مستی ناب از چشم او

با دو چشمان خمارش محفلی کرده به پا

ناز دارد که شدم خانه خراب از چشم او

یوسفان سر می برند با یک تلالو از رخش

در نمازش تا که می افتد نقاب از چشم او

آسمان دور سرش در گردش عمامه اش

می خورد بر کل عالم آفتاب از چشم او

یک اشاره ابروش هم می کُشد هم می کِشد

پای دار عشقم و پی جواب از چشم او

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۷
محمدسعید طالبی

من گدای مرتضی باشم جهان دست من است

در ته گودال باشم ، آسمان دست من است

پشت این در بی برو برگشت سودم وافر است

با گدایی علی سود کلان دست من است

ترسی از منکر ندارم ، از سوالاتش که هیچ

چون علی دارم ، جواب امتحان دست من است

جاودانی می شوم با حب مولی المونین

حب او دارم تمام لامکان دست من است

یاعلی رمز ورود هشت باب جنت است

پس کلید راهیابی جنان دست من است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۷
محمدسعید طالبی

آنکه چون زلف پریشان داده بر بادم علی است

آنکه در بندش بیفتم باز آزادم علی است

خون جاری در میان بند بند پیکرم

لحظه لحظه آنکسی که هست در یادم علی است

خواستم برخیزم از جا کودکی گفتم " علی"

آنکه افتادم همیشه کرده امدادم ، علی است

از طفیلیِ گِل او خلقتم سامان گرفت

گفته اند تنها دلیل خلق و ایجادم علی است

سائل ابن سائل ابن سائل ابن سائلم

از ازل روزی ده آباء و اجدادم علی است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۶
محمدسعید طالبی

با دم الله اکبر باد و طوفان می کند

مثل شیر بیشه لشکر را هراسان می کند

میمنه تا میسره از میسره تا میمنه

لشکری را یک تنه با خاک یکسان می کند

باز با کل قوا عازم به میدان می شود

رهبران کفر را درگیر بحران می کند

قدرتی دارد به بازو که حریف لشکر است

هرکسی را ضربه هایش نابسامان می کند

پهلوانان پیش او از دم فراری می شوند

در دل هر پهلوانی ترس بنیان  می کند

ذوالفقارش می برد اسطوره ها را به فنا

روبه رویش هر که شد بی وقفه اذعان می کند

فن رزمش بی بدیل و واقعا که محشر است

می کند اخمی و لشکر را پریشان می کند

هر که می آید چه راحت تار و مارش می کند

ذوالفقاری می کشد فورا شکارش می کند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۰
محمدسعید طالبی

دلسپردم بی اراده دست سلطان نجف

واقعا جانم شده وابسته به جان نجف

مثل مجنونی که زد دل را به دریای جنون

می زنم من هم دلم را به بیابان نجف

خاک عالم ..نه..فقط خاک نجف شد بر سرم

آبرویم می دهد این خاک دامان نجف

خادمان مرتضی والا مقام محشرند

کاش بودم لحظه ای در پست دربان نجف

می دهد دل را جلا یک قطره از آب حرم

آرزو دارم بمانم زیر باران نجف

دل هوایی می شود بی هیچ اذنی غالبا

هر سحر پر می کشد تا اوج ایوان نجف

سائلان را می کشاند ، سفره داری می کند

کاش من هم می شدم یک لحظه مهمان نجف

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۸
محمدسعید طالبی

هر زمانی می شود فاتح پیمبر با علی

غزوه ها را ، عرصه ها را او مکرر با علی

ذوالفقارش که می آید وضع برمی گردد و

چیرگی می آید اصلا بین لشکر با علی

خم به ابرو می برد دشمن فراری می شود

مثل موشی می شود شیر دلاور با علی

پرچم اسلام را بالا و بالا می برد

شد سفید روی نبی در جنگ خیبر با علی

هر که می آید جلویش دست او رو می شود

دادگاه عدل پربا گشته محشر با علی

مطمئا سختی دنیا تلافی می شود

در قیامت می رویم در حوض کوثر با علی

با لباس نوکریش می شوم زیبا ترین

بین آقاها و آقازاده ها ...آقا ترین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۷
محمدسعید طالبی

"یا علی " گفتن مرا پر التهابم می کند

غوره ام غل می خورد ، در دم شرابم می کند

"یا علی" و" یا علی" من را به هم می ریزد و ...

مثل کوثر می شوم از جنس نابم می کند

تا "علی" گفتم زبانم سوخت ، آتش را چشید

سوزشش یک روز از داخل مذابم می کند

تا زمانی که علی دارم چنان گُل می کنم

فاطمه با دست خود عطر و گلابم می کند

"یا علی" گاهی مرا فورا درستم می کند

گاه هم می آید و خانه خرابم می کند

بی علی زر هم اگر باشم نمی آیم به کار

دست زرگر هم بیفتم او خرابم می کند

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

با علی باشی یقینا زیر دست زرگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۷
محمدسعید طالبی

می رسد وقتی برای بوسه چینی در بهشت

روی دامان علی جان می نشینی در بهشت

جنت ارزانی خوبان و نیرزد ارزنی...

روی حیدر را اگر آخر نبینی در بهشت

ما جهنم هم رویم او باز دعوت می کند

عاشقانش را برای شب نشینی در بهشت

صحبت از "شیرین" و "لیلا" نیست تنها حیدر است

نیست اصلا حرفی از عشق زمینی در بهشت

فاطمه مزد گدایی گدا را می دهد

با تبسم ...دادن "صد آفرینی" در بهشت

نوکری کن مرتضی قطعا بزرگت می کند

می کند حتما به نامت سرزمینی در بهشت

کیمیا شد خاک... کوثر شد .. تماما الغدیر

التفاتی شد به علامه امینی در بهشت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۶
محمدسعید طالبی

دلم شکسته و به اضطرار می افتم

گناه کارم و از چشم یار می افتم

به خاطر دل آلوده ام یقین دارم..

ببین که عاقبت از اعتبار می افتم

زمان طلاست و من مانده ام به دست حسین

مرا اگر نخرد از عیار می افتم

فریب کاری شیطان مرا زمینم زد

ضعیف هستم و با یک فشار می افتم

قساوت آمد و روزی گریه ام را برد

شبیه مرده فقط یک کنار می افتم

هوای باده ی ناب نجف دلم را برد

دلیل دارد اگر که خمار می افتم

همین که وسعت لطف از حسین می بینم

به یاد رحمت پرودگار می افتم

مرا نبرده حرم آمد و شکارم کرد

چقدر زود به دام شکار می افتم

مرا ببند به گلدسته های کرب و بلا

اگر دوباره به فکر فرار می افتم

.....

دوباره روضه ی زینب ، دوباره کرب و بلا

دوباره یاد غم آن دیار می افتم

چقدر راس تو بر نی دل مرا خون کرد

چقدر پشت سر نیزه دار می افتم

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۶:۵۵
محمدسعید طالبی

شرمنده ام که رتبه ی قنبر ندارم

راهی به سوی خانه ات دیگر ندارم

نذر نگاهت جان ناقبل ، حسین جان

در راه عشقت جز فنا در سر ندارم

بدجور می ترسم بگویی آخر کار...

(( مانند تو اینگونه بد نوکر ندارم))

ای با وفا من را کنار خود نگهدار

یک لحظه دوری از تو را باور ندارم

پیش تو باشم کار و بار من چه خوب است!!

کاری به کار زرق و برق زر ندارم

کج کن مسیرم را به خود مگذار اصلا...

گامی به جز کرب و بلایت بر ندارم

این اشک هایی را که دادی لطف کردی

از اشک ها یک چیز هم بهتر ندارم

قدری اگر تربت روی قبر بریزند

ترسی دگر از برزخ و محشر ندارم

من را بکش تا کربلا مانند زینب

با پا قدم تا کربلایت بر ندارم

......

می گفت زینب : که رهایم کن حرامی..

بردی هر آنچه داشتم ، زیور ندارم !!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۶:۵۳
محمدسعید طالبی