شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عجب حکایتی شده زیارت کربلا....!!

آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

آخرین مطالب

۲۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

با دم الله اکبر باد و طوفان می کند

مثل شیر بیشه لشکر را هراسان می کند

میمنه تا میسره از میسره تا میمنه

لشکری را یک تنه با خاک یکسان می کند

باز با کل قوا عازم به میدان می شود

رهبران کفر را درگیر بحران می کند

قدرتی دارد به بازو که حریف لشکر است

هرکسی را ضربه هایش نابسامان می کند

پهلوانان پیش او از دم فراری می شوند

در دل هر پهلوانی ترس بنیان  می کند

ذوالفقارش می برد اسطوره ها را به فنا

روبه رویش هر که شد بی وقفه اذعان می کند

فن رزمش بی بدیل و واقعا که محشر است

می کند اخمی و لشکر را پریشان می کند

هر که می آید چه راحت تار و مارش می کند

ذوالفقاری می کشد فورا شکارش می کند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۰
محمدسعید طالبی

دلسپردم بی اراده دست سلطان نجف

واقعا جانم شده وابسته به جان نجف

مثل مجنونی که زد دل را به دریای جنون

می زنم من هم دلم را به بیابان نجف

خاک عالم ..نه..فقط خاک نجف شد بر سرم

آبرویم می دهد این خاک دامان نجف

خادمان مرتضی والا مقام محشرند

کاش بودم لحظه ای در پست دربان نجف

می دهد دل را جلا یک قطره از آب حرم

آرزو دارم بمانم زیر باران نجف

دل هوایی می شود بی هیچ اذنی غالبا

هر سحر پر می کشد تا اوج ایوان نجف

سائلان را می کشاند ، سفره داری می کند

کاش من هم می شدم یک لحظه مهمان نجف

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۸
محمدسعید طالبی

هر زمانی می شود فاتح پیمبر با علی

غزوه ها را ، عرصه ها را او مکرر با علی

ذوالفقارش که می آید وضع برمی گردد و

چیرگی می آید اصلا بین لشکر با علی

خم به ابرو می برد دشمن فراری می شود

مثل موشی می شود شیر دلاور با علی

پرچم اسلام را بالا و بالا می برد

شد سفید روی نبی در جنگ خیبر با علی

هر که می آید جلویش دست او رو می شود

دادگاه عدل پربا گشته محشر با علی

مطمئا سختی دنیا تلافی می شود

در قیامت می رویم در حوض کوثر با علی

با لباس نوکریش می شوم زیبا ترین

بین آقاها و آقازاده ها ...آقا ترین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۷
محمدسعید طالبی

"یا علی " گفتن مرا پر التهابم می کند

غوره ام غل می خورد ، در دم شرابم می کند

"یا علی" و" یا علی" من را به هم می ریزد و ...

مثل کوثر می شوم از جنس نابم می کند

تا "علی" گفتم زبانم سوخت ، آتش را چشید

سوزشش یک روز از داخل مذابم می کند

تا زمانی که علی دارم چنان گُل می کنم

فاطمه با دست خود عطر و گلابم می کند

"یا علی" گاهی مرا فورا درستم می کند

گاه هم می آید و خانه خرابم می کند

بی علی زر هم اگر باشم نمی آیم به کار

دست زرگر هم بیفتم او خرابم می کند

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

با علی باشی یقینا زیر دست زرگری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۷
محمدسعید طالبی

می رسد وقتی برای بوسه چینی در بهشت

روی دامان علی جان می نشینی در بهشت

جنت ارزانی خوبان و نیرزد ارزنی...

روی حیدر را اگر آخر نبینی در بهشت

ما جهنم هم رویم او باز دعوت می کند

عاشقانش را برای شب نشینی در بهشت

صحبت از "شیرین" و "لیلا" نیست تنها حیدر است

نیست اصلا حرفی از عشق زمینی در بهشت

فاطمه مزد گدایی گدا را می دهد

با تبسم ...دادن "صد آفرینی" در بهشت

نوکری کن مرتضی قطعا بزرگت می کند

می کند حتما به نامت سرزمینی در بهشت

کیمیا شد خاک... کوثر شد .. تماما الغدیر

التفاتی شد به علامه امینی در بهشت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۲۲:۰۶
محمدسعید طالبی

دلم شکسته و به اضطرار می افتم

گناه کارم و از چشم یار می افتم

به خاطر دل آلوده ام یقین دارم..

ببین که عاقبت از اعتبار می افتم

زمان طلاست و من مانده ام به دست حسین

مرا اگر نخرد از عیار می افتم

فریب کاری شیطان مرا زمینم زد

ضعیف هستم و با یک فشار می افتم

قساوت آمد و روزی گریه ام را برد

شبیه مرده فقط یک کنار می افتم

هوای باده ی ناب نجف دلم را برد

دلیل دارد اگر که خمار می افتم

همین که وسعت لطف از حسین می بینم

به یاد رحمت پرودگار می افتم

مرا نبرده حرم آمد و شکارم کرد

چقدر زود به دام شکار می افتم

مرا ببند به گلدسته های کرب و بلا

اگر دوباره به فکر فرار می افتم

.....

دوباره روضه ی زینب ، دوباره کرب و بلا

دوباره یاد غم آن دیار می افتم

چقدر راس تو بر نی دل مرا خون کرد

چقدر پشت سر نیزه دار می افتم

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۶:۵۵
محمدسعید طالبی

شرمنده ام که رتبه ی قنبر ندارم

راهی به سوی خانه ات دیگر ندارم

نذر نگاهت جان ناقبل ، حسین جان

در راه عشقت جز فنا در سر ندارم

بدجور می ترسم بگویی آخر کار...

(( مانند تو اینگونه بد نوکر ندارم))

ای با وفا من را کنار خود نگهدار

یک لحظه دوری از تو را باور ندارم

پیش تو باشم کار و بار من چه خوب است!!

کاری به کار زرق و برق زر ندارم

کج کن مسیرم را به خود مگذار اصلا...

گامی به جز کرب و بلایت بر ندارم

این اشک هایی را که دادی لطف کردی

از اشک ها یک چیز هم بهتر ندارم

قدری اگر تربت روی قبر بریزند

ترسی دگر از برزخ و محشر ندارم

من را بکش تا کربلا مانند زینب

با پا قدم تا کربلایت بر ندارم

......

می گفت زینب : که رهایم کن حرامی..

بردی هر آنچه داشتم ، زیور ندارم !!!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۵ ، ۱۶:۵۳
محمدسعید طالبی

من کیم؟ خانه خراب خانه ی آباد تو

بسته ام دل را به کنج صحن گوهرشاد تو

بی پر و بالم خودم را می کشانم تا حرم

می کنم دل خوش به اوج لطف و استمداد تو

جلد بام مشهدم ، باب الجوادت خانه ام

من گرفتارت شدم تا که شوم آزاد تو

این دل من را بگیر آتش بکش .. مال شماست

چون خیالم راحت است دل داده ام بر باد تو

هیچکس با بی سروپا دست و دل بازی نکرد

تو که بالایی مرا کافی است تنها یاد تو

یا رضا غیر از حریمت سرپناهی نیست نیست

ضامن آهوی من پشت و پناهی نیست نیست

پر خروشم، رودم و دائم تلاطم می کنم

دست و پایم را جلوی گنبدت گم می کنم

در میان صحن هایت می شوم دیوانه ات

در همان حالی که گریانم ، تبسم می کنم

حاجت من را نده تا بیشتر خواهش کنم

می شوم آرام تر با تو تکلم می کنم

در میان کفشداری ها دلم جا مانده است

هم دم نقاره ها گاهی ترنم می کنم

خاک پای خادمانت را به چشمم می کشم

به تبرُک گاه هم با آن تیمم می کنم

دل که می گیرد به سمت آستان پر می کشم

بال های خسته ام را روی هر در می کشم

از طفولیت به دستانم شراب مشهد است

باده ی مستانه ام از جنس ناب مشهد است

رنگ و بوی هر غذا با زعفران کامل تر است

در میان سفره ها عطر گلاب مشهد است

هر مریضی می رسد دنبال سقاخانه است

هر مریضی در پی یک جرعه آب مشهد است

می کند خورشید از بالای این گنبد طلوع

آفتاب کل ایران ، آفتاب مشهد است

شیعیان نه...کل دنیا خاک بوس این درند

هر کسی را دیده ام خانه خراب مشهد است

روضه های تو مرا سمت خراسان می برد

تو غریبی غربتت از جسم من جان می برد

در میان کوچه و بازار افتادی زمین

نا نداری مثل یک بیمار افتادی زمین

آمدی از مجلس مامون عبا روی سرت

در مسیر خانه ات صدبار افتادی زمین

خوشه ی انگور آخر کار دستان تو داد

ضعف کردی گوشه ی دیوار افتادی زمین

زهر کاری شد دگر جانی نمانده بر تنت

داده است این زهر تو را آزار ... افتادی زمین

در مسیر کوچه دیواری عصای دست توست

راه رفتن هم شده دشوار...افتادی زمین

لحظه ی آخر جواد آمد کنار پیکرت

پس خدا را شکر رفته روی دامانش سرت

ناگهان گفتی حسین و پیکرت آتش گرفت

تشنگی شد چیره بر تو ، حنجرت آتش گرفت

کربلا بود و سراپا خیمه ی غارت شده

کربلایی گفتی و سرتاسرت آتش گرفت

چشم های خسته ات سوی کنیزانت که خورد

وای زینب گفتی و چشم ترت آتش گرفت

خواهرت گرچه ندیدت زیر نعل مرکبی

او ندیدت باز قلب خواهرت آتش گرفت

در ته گودال زهرا بود...جدت...شمر....وای

در همان اثنا نگاه مادرت آتش گرفت



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۶:۰۱
محمدسعید طالبی

فاطمه بر گریه کن ها دیده ای تر می دهد

روی دامان همه کوهی ز گوهر می دهد

زیر پرچم جبرئیل معراج رفتن را گرفت

بر سر این سفره بر فطرس حسین پر می دهد

عاشقی که خرج کرد از خود ، به آقا دل سپرد

دیده است آقا جوابش را چه بهتر می دهد!!

اشک ما را جمع کرده فاطمه در پاسخش..

روز محشر جرعه ای از حوض کوثر می دهد

بچه ی هیئت همیشه جان به کف در روضه هاست

شک نکن پایش بیفتد به خدا سر می دهد

مادر پهلو شکسته با جهت در مجلس است

با حضورش گریه کردن یاد نوکر می دهد

تا حسین داریم غم اصلا نداریم روز حشر

اجر اشک گریه کن را روز محشر می دهد

حاجت خود را نگفته دیده ام که شد روا

حاجتم را داد و از آن هم فراتر می دهد

دست من را بعد از ایام آقا ول نکن !!

دست من در این دو ماهه بوی دلبر می دهد

ناله ها و گریه ها ی روضه ها یادش بخیر !!

درد و دل هایم خبر از روز آخر می دهد

کربلا می خواستم که ناگهان گفتم رضا..

در خراسان برگ دعوت را به نوکر می دهد

روز آخر شد لبم مشغول ذکر "یاحسین"....

...که سراپایم بوی سیب معطر می دهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۹
محمدسعید طالبی

آقا خداحافظ ، امیر غم خداحافظ

ای سفره دار مجلس ماتم خداحافظ

سینه زن و ای وارث پرچم خداحافظ

سایه ت نگردد از سر ما کم ...خداحافظ

دیگر امید اصلا به این دنیا ندارم من

از این به بعد بی روضه خیلی بی قرارم من

این روضه ها امسال پایانش چه مشکل شد !!

دوری ز هئیت آن به هر آنش چه مشکل شد

حرف جدایی بحث آسانش چه مشکل شد

دل کندن از اطعام و احسانش چه مشکل شد

شب ها به شوق کربلا اصلا نخوابیدم

امضا بزن این آخری زیر روادیدم

این ماه ها طرز عنایاتش تفاوت داشت

حتی سحر سوز مناجاتش تفاوت داشت

هر گریه کن در روز حالاتش تفاوت داشت

قرآن تلاوت کردم ، آیاتش تفاوت داشت

چون کاف و ها و یاء و عین و صاد می آمد

هل من معینت بهر استمداد می آمد

سائل برای سائلی رخصت نمی خواهد

تا رفتن پیش کریم نوبت نمی خواهد

بهر گدایی برگه ی دعوت نمی خواهد

در این گدایی چیز با قیمت نمی خواهد!!!

تنها و تنها حاجتش یک لحظه دیدار است

یک ثانیه هم دم شدن با روی دلدار است

من کار و بارم این دو ماهه گریه کردن بود

شکر خدا که اشک و ناله روزی من بود

تنها دعایم یک شبی در روضه مردن بود

بودن میان زمره هفتاد و دو تا تن بود

من از ازل دیوانه ی کرب و بلا هستم

دور حرم پروانه ی کرب و بلا هستم

در آخر ماه صفر سمت خراسانیم

در صحن گوهرشاد پیش شاه مهمانیم

در حول سقاخانه ایم ، دنبال درمانیم

هم ناله با نقاره خانه نوحه می خوانیم

امروز جای کربلا ، مشهد قرار ماست

بین زمین و آسمان ، گنبد قرار ماست

حرف دل بی چاره را دارا نمی فهمد

احوال تنها را به جز تنها نمی فهمد

خورده زمین از رفتن بالا نمی فهمد

در کوره مانده حرفی از گرما نمی فهمد

یک کربلا بود و عطش بود و رباب ... ای وای !!

در خیمه ها هی داد می زد .. آب آب ..ای وای !!

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۵ ، ۰۸:۴۸
محمدسعید طالبی