شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عحب نفس گیر است هوای دور از تو بودن !!!

شاعرانه

عجب حکایتی شده زیارت کربلا....!!

آخرین مطالب
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی

آخرین مطالب

غم به پایان می رسد یک روز آقا می رسد

در میان آسمان ها ماه زیبا می رسد


با وجود ناخوشی هرگز نگردم نا امید

چون یقین دارم که یک روزی مسیحا می رسد


پیر ها مردن ... جوان ها پیر گشتن پشت هم

طول گرچه می کشد ایام ... اما می رسد


حال من در محضر آقا شبیه تشنه ای است...

که پس از عمری دویدن سمت دریا می رسد


می رسد آقا کنار کعبه با بانگ قیام

پرچم توحید در دستان آقا می رسد


می شود ذکر قیامش " یا لثارات الحسین"

با نوای " یاحسین" همراه سقا می رسد


بعد مکه می رود دنبال قبر مادرش

می رود سمت مدینه حضرتش تا می رسد


می رود تا که بگیر انتقام از قاتلین

او فقط به انتقام خون از زهرا می رسد


نوکری کردن فقط با اذن زهرا می شود

فاطمه راضی شود نامه به امضا می رسد


قلب من شش گوشه و روح و روانم کربلاست

من حسینی بودم و هستم ، نشانم کربلاست

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۳۸
محمدسعید طالبی

#مناجات_فاطمیه

سال ها در انتظار ماه زیبای خودم

در میان روضه ها دنبال آقای خودم


گفته اند که گریه ی تو بی صدا و ساکت است

گم نمودم پس تو را در شور و غوغای خودم


من مثال کودکی هستم فراری از پدر

پس در آغوشم بگیر... قربان بابای خودم


سجده ی نیمه شبم با نیت دیدار توست

همنشینم باش قدری در مصلای خودم


تا که مشغول خودم از فیض تو بی بهره ام

جای تو در زندگی محو تماشای خودم


در طی یک روز که اصلا به فکرت نیستم

این ور و آن ور فقط دنبال دنیای خودم


دست شیطان داده ام نفس خودم را .. آه آه

واقعا شرمنده ام از دست تقوای خودم


من زمینگیرم به جایم صیغه ی توبه بخوان

تو دعایی کن که من آدم شوم  جای خودم


تا که می گیرد دلم " یافاطمه " سر می دهم

نام زهرا می برم بهر تسلای خودم


فاطمیه در مدینه ... به چه کیفی می دهد !!!

می شوم همراه تو تنها تقاضای خودم


فاطمیه کوچه ها من را به روضه می برند

در میان روضه ها دنبال آقای خودم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۷
محمدسعید طالبی

#مناجات_فاطمیه 

خوش به حال هر کسی اینجا تمنا می کند

پیش چشم فاطمه خود را چه آقا می کند!!


خاک گوهر می شود با گوش چشم فاطمه

هر کسی را یک شبِ سلمانُ منّا می کند


کار زهرا دست گیری و سرو پا کردن است

قطره را در دامن خود مثل دریا می کند


هیچکس مانند مادر مونس فرزند نیست

از همه با کودکانش  خوب تر تا می کند


نوکری اینجا فقط بسته به اذن فاطمه است

نامه ی نوکر شدن را اوست امضا می کند


هر کسی که حاجتش آقا شدن باشد یقین...

با اشاره زود او را عبدّزهرا می کند


دانه دانه روز محشر در پی ما می رود

مثل مرغی دانه ها را زود پیدا می کند


یک نخی از چادرش حبل المتین محشر است

پا به محشر می گذارد ...به چه غوغا می کند!!!


با همان چشم ورم کرده قیامت می رسد

نوکرانش را در آن حالت تماشا می کند


از نفس افتاده اما باز پیش این و آن....

درد تسکین می دهد ، کار مسیحا می کند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۵۶
محمدسعید طالبی

آسمان ماتم گرفته ، غصه دار فاطمه است

...در عزای فاطمیه بی قرار فاطمه است


این دهه صاحب زمان صاحب عزای مادر است

صاحب این غصه ها خود سفره دار فاطمه است


بین مجلس ناله ی " ای وای مادر می رسد"

مجلس ما دست شخصی از تبار فاطمه است


مادریِ فاطمه خیلی به دردم می خورد

نوکرش روز قیامت هم جوار فاطمه است


مصطفی با بوسه بر او می رود سمت خدا

راه معراجی شدن در اختیار فاطمه است


تک تک گریه کنان را سمت کوثر می برد

دست گیری کردن از بی چاره ، کار فاطمه است


در مدینه چادرش را پرچم اسلام کرد

دادن درس بصیرت راهکار فاطمه است


در تمام عصر ها باید ولایت را شناخت

پس ولایی کردن ما شاهکار فاطمه است


هر که اینجا اشک خود را خرج هیئت می کند

روز وانفسا یقینا در کنار فاطمه است


سینه ی ما هست پس زهرا نمی خواهد حرم

قلب مومن وقف زهرا و مزار فاطمه است


مادریِ فاطمه خیلی به دردم می خورد

نوکرش روز قیامت هم جوار فاطمه است


می کشم بر روی چشمم خاک چادر را هنوز

چادر خاکی برایم یادگار فاطمه است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۳۷
محمدسعید طالبی

#مناجات_امام_زمان 

مانده ام در آروزی یک نگاهی پشت در

التفاتی کن نشسته بی پناهی پشت در


از در و دیوار خوردم ... خسته ام از این و آن

باز کن در را رسیده زابراهی پشت در


باز کن مردم همه دارند نگاهم می کنند

آبرو داری کن از یک روسیاهی پشت در


من همین که پیش تو باشم برایم کافی است

راضیم باشد برایم سرپناهی پشت در


بی سر و پا ها همه محتاجِ خاکِ پا شدند

راه خود را هم بینداز گاه گاهی پشت در


من کجا ... این کجا ؟؟ اصلا ندیدم هیچ جا...

نزد سائل ها بیاید پادشاهی پشت در !!


من به هر نحوی که شد خود را کشاندم پیش تو

نیست جا تا که بماند بی پناهی پشت در ؟؟


فاطمه تنها میان خانه یار حیدر است

این طرف زهراست تنها و سپاهی پشت در


آشتی برپا شد و پروانه ای آتش گرفت

نقش بر روی زمین شد بی گناهی پشت در


پشت در پرواز کرده حضرت محسن فقط....

پس بنا باید کنیم یک بارگاهی پشت در

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۶
محمدسعید طالبی

سر در جنت نوشته : تاج داور فاطمه است....

زینت عرش الهی تا به آخر فاطمه است


مرتضی قاری قرآن ، فاطمه آیات او

واقعا مصداق کل قدر و کوثر فاطمه است


بوسه های مصطفی کار خودش را کرده است

آن که سر تا پای او گشته معطر فاطمه است


دستگیری می کند از شیعیان با چادرش

مطمئنا وزنه ی سنگین محشر فاطمه است


سخت می شد بر علی هر کار واقف بود که...

راه اول مصطفی و راه دیگر فاطمه است


اذن در های نجف ، دستان زهرا داده شد

راه اول فاطمه است و راه آخر فاطمه است


   حق یپمبر را فقط با او خطابش می کند

پنج تن زیر کسا هستند...محور فاطمه است


سیزده معصوم و این تفسیر" لولا فاطمه "

ریشه قطعا استوار است چون که مادر فاطمه است


یک تنه در کوچه لشکر را معطل می کند

مثل اینکه ذوالفقار دست حیدر فاطمه است


لحظه ای پایش نلرزید و عقب هرگز نرفت

فاتح بی شک جنگ نابرابر فاطمه است


هی علی را می کشیدند ، فاطمه از آن طرف

گفت: غنفذ قوت بازوی حیدر فاطمه است


با لگد می زد به در ، افتاد مولا بر زمین....

داد می زد که نزن" در پشت آن در فاطمه است"


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۱
محمدسعید طالبی

ریختند و وحشیانه با لگد در را زدند

عده ای هم جای در... پهلوی مادر را زدند


عده ای هیزم به دست و عده ای هم با قلاف

بی هوا آتش به پا کردند وهی... در را زدند


لشکر حیدر جلوی لشکری صف می کشد

این اراذل بی ترحم رکن لشکر  را زدند


بوی سیب فاطمه از بوسه های مصطفی است

گرگ ها از ریشه این سیب معطر را زدند


فاطمه گوهر ..ولی دیگر صدف در کار نیست

باز کردند آن صدف را ...وای گوهر را زدند


ریشه ی دین سوخته ، افتاده ساقه بر زمین

آمدند و غنچه ای که گشته پرپر را زدند


قنفذ و مثمار باهم کارشان را کرده اند

از جهات مختلف این یاس  حیدر را زدند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمدسعید طالبی

دست از دعا بکش همه چیزم فدای تو

می ترسم از اینکه بگیرد دعای تو


تو آه می کشی و علی آب می شود

من جان به لب شوم به خدا پابه پای تو


حرفی بزن ، درد و دلت را به من بگو...

چند وقت می شود نشنیدم صدای تو


این خانه سوت و کور شود بی تو فاطمه..

ای کاش می شد که بمیرم به جای تو


در کوچه ها چه بر سرت آمد...نگفته ای !!!

سربسته ماند تا به ابد غصه های تو


پاشیده شد بدون تو شیرازه ام ز هم

از بس که هست جان و دلم مبتلای تو


زانوی غم گرفته ام و گریه می کنم

کم کم رسد موقع سوز عزای تو


رفته حسن به کوچه هی داد می زند

از بس که یاد می کند از ماجرای تو


دیگر چرا سفارش طابوت می دهی؟!!

تغییر کرده.. فاطمه حال و هوای تو!!!


دسداس را رها بکن ، خون می رود ز تو

ترسم که غش کنی... دل و جانم فدای تو


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۵۰
محمدسعید طالبی

یاصاحب الزمان مددی!!

دل شکسته ی من گوشه ای رها مانده

هنوز خیر ندیده ، چه بی نوا مانده!!


هر آنکه جای تو بر دیگران محبت کرد

نتیجه ای نگرفته تمام وامانده


بدون درهم و دینار با تو خوب است

بدون تو به خدا هر کسی گدا مانده


میان کوچه نشستم به عشق خاک عبات

سرم زمین ، به پابوسی شما مانده


نمی خرند دل آلوده ی مرا اصلا !!

بیا بخر دل من را که بی بها مانده


صدای من که به بالا نمی رسد آقا 

هنوز هم نوکرتان تحبس الدعا مانده


هوایی حرم مشهدم ، دلم تنگ است

هنو زیر زبانم طعم " یارضا " مانده


دلی که بی کس و تنهاست می رود تا قم

خدا رو شکر که به آنجا بر و بیا مانده


نشسته بوی خوش فاطمه به گنبد قم

هوای فاطمه در شهر قم جامانده


ببر مرا به حرم جان خواهری که هنوز...

...از آستانِ برادرِ خود جدا مانده


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۱:۱۸
محمدسعید طالبی

آقا حسین ، عبد سراپا گناه من

شرمنده من ، مانده من و روسیاه من

اوج عطا حسین ، ته کوره راه من

از هر کجا رانده و بی سرپناه من

من را صدا زده که به اینجا نشسته ام

در روضه و مقابل زهرا نشسته ام

من را نگاه کرده  فدای نگاه او

جان ریختم ز عشق به پای نگاه او

من گریه می کنم به هوای نگاه او

    شاید شوم عبد و گدای  نگاه او

دادم هر آنچه بود نگاهم کند حسین

در چشم من اشک فراهم کند حسین

بودم پر از گناه ، لیاقت نداشتم

در دامنم قطره ای طاعت نداشتم

یک روز با حسین رفاقت نداشتم

در سینه ذره ای ز محبت نداشتم

جز بر حسین به هیچ کسی رو نمی زنم

                                                      در پشت هیچ خانه ای زانو نمی زنم

آقا اگر که اوست ، گنهکار می شوم

به اهل این خانه بدهکار می شوم

با هر بهانه باز گرفتار می شوم

دارای حال و روز اسفبار می شوم

گفتم حسین و زود مرا هم بغل گرفت

این سینه ام مزه ی شهد عسل گرفت

بی چاره من ...فقیر من... اما کریم او

من بی نوا و صاحب خوان نعیم او

من دست و پا گیر و یگانه رحیم او

احسان در بساط خدا از قدیم او

آدم" حسین" گفت که آدم خطاب شد

 یک قطره گریه جای عذابش حساب شد

من را کشاند روضه و اینجا نشسته ام

میلی نداشتم ولی حالا نشسته ام

یک گوشه ای رفتم و تنها نشسته ام

با دلخوری به حالت دعوا نشسته ام

من نا امید آمدم من را نگاه کرد

کوه گناه بنده را چون پرّ کاه کرد

گفتم عطش راه به سوی حرم زدم

تا کربلا راه جدیدی رقم زدم

باید ببینم چه گِلی بر سرم زدم

از تشنگی گفت و دلم را به غم زدم

از عرش ناله های بُنی بلند شد

زهرا رسید و روضه ی ما دلپسند شد

در زیر نیزه ها کمرش تیر می کشد

افتاده و بال و پرش تیر می کشد

از درد بسیار ، سرش تیر می کشد

زینب ز چشمان ترش ...تیر می کشد

می گفت : فاطمه پسرم را رها کنید

بر پیکرش حداقل بوریا کنید

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۵
محمدسعید طالبی